به مناسبت سالروز شهادت امیرکبیر
میرزا تقی خان فراهانی که بعدها لقب اميرکبير گرفت، سياستمدار و صدراعظم عهد ناصرالدين شاه قاجار بود که به يکي از مشهورترين شخصيتهاي تاريخي دوران سلطنت قاجاريه و كل تاريخ ايران تبديل شد.
نام اصلياش محمدتقي است و در روستاي هزاوه از توابع فراهان اراک ديده به جهان گشود (نجمي، ص 9).
پدر ميرزاتقيخان، کربلايي قربان، از خانوادهاي پيشهور در هزاوه بود. کربلايي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي قائممقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش، ميرزا ابوالقاسم قائممقام ثاني، داشت (بامداد، ص 210). قائممقام در نامههايش جستهوگريخته به نام او اشاراتي دارد.
مادر ميرزاتقيخان فاطمه سلطان نام داشت که در همۀ اسناد عهد صدارت امير از وي به «والدۀ اميرنظام» تعبير شده است. چون اميرکبير از کار صدارت معزول و به کاشان تبعيد شد، مادرش را نيز همراه خود برد.
دربارۀ تاريخ دقيق ولادت اميرکبير اختلاف است: عباس اقبال آشتياني(ص 4)، سال تولد امير را حدود 1213 ق يا اندکي قبل يا کمي بعد از آن گفته است. فريدون آدميت (ص 22)، سال تولد امير را 1222 ق يا حداکثر يکي دو سال بيشتر دانسته است.
اميرکبير دوران کودکي را در خانوادۀ قائممقام به خانهشاگردي سپري کرد. داستان معروف فراگرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائممقام، که بارها در منابع به آن اشاره شده، مربوط به همان ايامي است که به خانهشاگردي مشغول بوده است:
گويند که امير در کودکي که ناهار اولاد قائممقام را ميآورد، در حجرۀ معلمشان ايستاده، براي بازبردن ظروف، آنچه معلم به آنها ميآموخت او فراميگرفت تا روزي قائممقام به آزمايش پسرانش آمده، هرچه از آنها پرسيد ندانستند. امير جواب ميداد. قائممقام پرسيد تقي تو کجا درس خواندهاي؟ عرض نمود روزها که غذاي آقازادهها را آورده، ايستاده، ميشنودم. قائممقام انعامي به او داد. او نگرفت و گريه کرد. بدو فرمود چه ميخواهي؟ عرض کرد. به معلم امر فرماييد درسي را که به آقازادهها ميدهد به من هم بياموزد. قائممقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نيز ميآموخت (حكيمي، ص 38).
امير پس از آنکه خطّ و ربطي پيدا کرد و از حساب و سياق چيزي فراگرفت، قائممقام او را مأمور محاسبۀ فيلخانۀ خود كرد و گويا اين اولين شغلي است که به امير رجوع شده است (اقبال آشتياني، ص 376).
هوش و استعداد محمدتقي در نامهنگاري قائممقام را بر آن داشت تا از او در امور دبيري بهره جويد. نامهاي از ميرزا ابوالقاسم قائممقام، خطاب به برادرزادهاش، اسحاق، در دست است که ميزان توجه را به محمدتقي و پيشبيني او را دربارۀ آيندۀ ميرزاتقيخان بهخوبي نشان ميدهد. از قرائن پيداست که اين نامه در دوران نوجواني ميرزاتقيخان، هنگامي که هنوز به لقب ميرزا شناخته نميشد و کربلايي تقي خطاب ميگرفت، نوشته شده و به دوران آموزش او مربوط است و مسلم است که ميرزا ابوالقاسم نظارت جدي بر امر تعليم و پرورش وي داشته است و در حقيقت ميرزاتقيخان را بايد برکشيدۀ قائممقام دوم دانست.
محمدتقي آرامآرام با رجال سياسي آن روزگار آشنا شد و ديري نگذشت توانست حتي خود را به شاه بنماياند. پس از چندي، به سبب دقت و صحت در کار، گويا در سال 1249 ق فرمان مستوفيگري يافت. پس از مدتي از خدمت قائممقام مرخص شد و به جمع مستوفيان محمدخان زنگنه اميرنظام پيوست. عباس اقبال آشتياني(ص 9)، گفته است:
قائممقام را عادت آن بود که به همه جا جاسوسي داشت، به نزد سالاران بزرگ و مردمان شناخته، ظاهراً او به همين عنوان هم امير را، که محرم و طرف اعتماد او محسوب ميشد، در پيش ميرزا محمدخان زنگنه اميرنظام گذاشته بود. امير از سمت لشکرنويسي به مقام منشيگري نظام ارتقا يافت و کمکم مستوفي نظام شد و در اين مقام بود که سفر روسيه پيش آمد.
شخصیت امیر
اميرکبير دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ويژگيهاي برجستۀ شخصيتياش، در تاريخ دولتيان ايران خوش درخشيد. واتسون، نويسندۀ انگليسي، دربارۀ امير مطالبي گفته که برازندۀ اوست: «در ميان همة رجال اخير مشرقزمين و زمامداران ايران، که نامشان ثبت تاريخ جديد است، ميرزاتقيخان اميرنظام بيهمتاست، ديوجانوس روز روشن با چراغ در پي او ميگشت. بهحقيقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آيد، بزرگوار مردي بود» (آدميت، ص 3).
«درشت و تنومند، خوشقيافه، با سيمايي گشاده و هوشمند» بود، اهل ورزش و کشتيگير و بسيار باهوش بود. همة کساني که از خودي و بيگانه دربارۀ وي نوشتهاند، به «زيرکي و هوش فوقالعادۀ او و نيروي فکرياش» اشاراتي دارند (همان، ص 38). «بسيار پرکار بود. به همان اندازه پرکار بود که غيرت مسئوليت داشت، روزها و هفتهها ميگذشت که از بام تا شام کار ميکرد و نصيب خود را همان وظيفة مقدس ميدانست و دشواريها و نيرنگها نيز او را از کار سست و دلسرد نميکرد» (همان، ص 39). تمام وقت به گشودن مشکلات کشور دل ميسپرد و خسته نميشد. شاه که سراغ او را ميگرفت، چنين جواب ميگرفت: «ديشب از بس که نشستهام حالا ناخوش هستم، مشغوليات اين غلام معلوم است. بيکار نمينشيند». عزم او در کار راسخ بود. وزير مختار انگليس بارها اظهار کرد که کسي نميتواند امير را از تصميمش باز دارد. زماني هم که متوجه ميشد بايد براي پيشبرد کارش نرمش نشان دهد، درنگ نميکرد. اگر تصميمات مقامات دولتي به نظر او مخالف منافع ملي بود، به حيلههاي گوناگون از اجراي آنها سر بازميزد، و اين کاري است که چهار سال در ارزنهًْالروم به آن همت گماشت.
در راستي و درستي و فسادناپذيري و صداقت و صميميت او هيچکس ترديد نکرد. کلنل شيل، وزير مختار انگليس و دشمن امير، دربارة وي نوشته است: «پولدوستي...، كه خوي ايرانيان است، در وجود امير بياثر است، به رشوه و عشوة کسي فريفته نميشود». پولهايي را که جهت رشوه به وي دادند و نپذيرفت خرج کشتنش کردند. حرف بيمغز و فکر کممايه نداشت، کوتاه ميگفت و کوتاه مينوشت و خودش نيز ويژگي خود را ميشناخت که ميگفت: «...بلديت به احوال من داريد که خلاف اسلاف حرف بيمايه و بيمغز نميتوانيم به زبان بياوريم چه جاي اينکه بنويسيم» (همان، ص 40).
" رفتاري متين و سنگين" داشت. كم ميخنديد. چشماني سخت نافذ داشت، زماني که امير نظام بود سربازان جرئت نگاه کردن در چشم او نداشتند. مناعت طبع داشت و خودپسند نبود. هرگز به خواري تن نداد و از اين نظر شباهت بسياري به قائممقام داشت. رفتار متکبرانه را از احدي تحمل نميکرد. اتکا به نفس داشت و هنگام خطر بر اعصاب خود مسلط بود. حقشناس و نمکشناس بود.
برخی از اقدامات امیرکبیر:
•تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
• انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در 18 بهمن 1229خورشیدی (برابر با 7 فوریه 1851 میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از 200 تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.
• رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد. او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
• اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد.
• سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت. مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
• اصلاح سیاست خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.
• اصلاحات مذهبی: امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.
• حذف القاب و عناوین: امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه "جناب" اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
• فرمان قتل سیدعلی محمد باب: امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد.
• فرمان قتل سالار پسر آصفالدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد و آنان را سرکوب کرد.
منبع : تبیان